خنتال

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟ بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟

عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟

وه که با این عمر های کوته بی اعتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟

آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟

بی مونس و تنها چرا ؟ تنها چرا ؟ حالا چرا

کم

بعضی وقتا باید یقه ی احساستو بگیری
 
 و بزنی تو گوشش
 
 و با تمام قدرت سرش داد بزنی بگی:
 
 خفه شو بسه دیگه تا الان هر چی کشیدم از دست تو بود

سلام چونی ؟؟؟؟؟؟نظر خصوصی له چو دابنه م اخه؟؟؟ الان قسه کانی ئه وه شه وت هاتن  خنتال

انسان بی شباهت به «آب» نیست؛
اگربخواهد زنده باشد و زندگی ببخشد،
باید جریان داشته باشد؛
باید پی برخورد با سنگ ها و سختی ها را به تنش بمالد؛
باید شجاعت چشیدن گرم و سرد روزگار را داشته باشد؛
تا باران شود و بر جهان ببارد…
وگرنه کسی که تحمل سختی ها را نداشته باشد،
همچون آب ساکنی است که صدایش به کسی آرامش نمی دهد؛
با دیگران که کنار نمی آید هیچ،
خودش راهم نمی تواند نجات دهد..!
مرداب می شود و می گندد

صدقه

 

صدقه 5 نوع است :
صدقه به انسان صحیح و سالم:

پاداش یک به ده دارد(شادی دل کودک. نشاندن امید .دادن هدیه)
صدقه به فرد زمین گیر و افتاده:

پاداش یک به هفتاد دارد

(کمک به تهی داستان .خرید نان  برای همسایه پیر)
صدقه به پدر و مادر:

پاداش یک به هفتصد است(لبخند به روی آنان.شاد کردن دل آنها)
صدقه برای اموات و مردگان:

پاداش یک به هفتاد هزار دارد

(به نیت آنان خیرات کنید درختی بکارید)
صدقه به طالب علم:

پاداش یک به صد هزار دارد

(خریدن کفش مدرسه برای کودکی .ساخت مدرسه.)